کار دل بی تو فقط سوختن و ساختن است
02 اردیبهشت 1397 توسط فاطمه حسنلو
دلم از زلف پریشان تو آشفتهتر است
سهمم از هجر تو چشم تر و خونِ جگر است
ذرهای خاک شود مانع وا گشتن پلک
پاک بنما که چنین بودن من دردسر است
با خبر نیست کسی از غم پنهانی من
با وجودی که دلم از تب تو شعلهور است
کار دل بی تو فقط سوختن و ساختن است
چه کند آن که ز دلدار خودش بیخبر است
آتش دوری تو بال برایم نگذاشت
بی پر و بال به دور تو پریدن هنر است
پای من تا به سر کوچهتان هم نرسید
طاقت من ز اویس قرنی بیشتر است
غرق ظلمت شدهام، روشنی چشم جهان!
دیده بیرمقم تا تو بیایی به در است
امیرحسین حیدری